سلام سلام 

اقا بیام تعریف کنم خلاصه پاشم رفع زحمت کنم 

بعد مشهد با قطار رفتیم تهران خونه عمم و چند روری اونجا موندیم.سر یه قضیه با پسر بزرگش کل کل گردیم و بحث کردیم.

خوش گذشن بد نبود.اون چند روز غیر نهمونی و دید و باز فک و فامیل فقط رسیدیم بریم دریاچه مصنوعی تهران.بعد هم تو محرم بود و عزاداری در منزل:)

یه چند تا فیلم از کوچولویی هام از بازی باشمین و اینا پیدا کردم 

با قطار هم اومدیم.عصر تاسوعا راه افتادیم و صبح عاشورا رسیدیم.تو قطار از شانس بد افتادیم با دو تا اقا.ولی بچه های خوبی بودن خدایی:)

بابام عاشورا نذر داره و تا رسیدیم خونه فقط وقت شد تند تند صبحونه بخوریم بریم کمک.

از خستگی تا برگشتیم خونه مردم.تو راه از شمین یه عالمه کتاب برا کنکور گرفتم و تو راه دستک داغون شد.سرما هم خورده بودم و کار کردن برا نظر داشت میکشتم.

خلاصه در حال حاضر تو تابستون تو گرما سرما خوزدم.

اولین سوپ زندگیمو دیروز پختم^_^جای همگی عالی.خیلی خوشمزه بود.

راستی دقت کردید لذت بخش ترین قسمت سرماخوردگی تماشای حل شدن قرص جوشان توی ابه^_~

خلاصه همینا دیگه:-*