امسال نبودم برا همین میخوام خاطرات آخرین سال مدرسم بنویسم.هم شما کمی بخندید هم برا من یادگاری بمونه 

اولین خاطره ای که میخوام بگم 



از آموزش و پرورش سر دبیر اومده بود که اوضاع معلم هارو بسنجد.زنگ اول حسابان داشتیم و معلم وسط درس دادن بود که آقای مو قشنگ(همه لقب میزارم)اومد که درس دادن دبیر ببین.این معلم سوال های کتاب می رفتیم پای تخته یه نمره حل میکردیم.ما از پی دی اف سر کلاس می نوشتیم می رفتیم پای تخته.فاطی و ندا از گوشی نوشتن فاطی در حال نوشتن رو تخته بود که م  قشنگ رسید.خلاصه رفیق ما نوشت نوشت نوشت دست آخر معلم گفت غلط 

فاطی:🤦‍♀️

ایکیپمون:🤣

بقیه:🤨🤨

مو قشنگ:😳

معلم:😌😌😌😌😌😌😌😌






بعد این سوال که خودمون با گوشی نوشتیم و اینا معلم اومد درس بده.درس دادن دبیر کلا مشکل داشت.سال اولش بود.یا تو گوگل میدید پای تخته کپی میکرد یا مثل اون روز رو برگه می نوشت و میاورد.

مو قشنگ رفته بود آخر کلاس ک درس دادن اینو نگاه کنه.اینم رییییییز هی برگه رو نگاه میکرد می نوشت 

حالا برگه هم نارنجییییییی رنگ😂😂😂



زنگ بعد دبیر فیزیک اومد.داشتیم بحث میکردیم و اینا ندا آخر کلاس بود.پاهاشو توی میله های پایین صندلی جلویی گیر دادی بود .وسط حرف زدن اون ندا میاد یه پاشو بزار رو اون یکی گیر میکنه از بغل میوفته.ندا یکم تپلو (یکم نه)  یهو صدا اومد تاااااااااااااااپ🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣

کل کلاس با تعجب به ندا نگاه میکردیم اونم با ریلکسی تمام اون پایین داشت میخندید😂😂😂حالا با بدبختی ندا نشسته این معلم گیر داده 

خوبی؟خوبی؟ 

بعد هی تیکه مینداخت میگفت خدا سلامتی بده

🤣🤣🤣منظورش از این خدا سلامتی بده این بود ما یه دندمون کنه خدا شفامون بده😂😂😂


زنگ بعد دبیر ادبیات اومد یه آقای کوتوله خپل 

عاطی و ملی جلو نشسته بودن (دقیقا پایین تخته )این سر دبیر هی دستش و گذاشته بود تو کمرش شکم گندش گرد شده بود تو صورت عاطی بود 

این حرف میزد ما میخندیدیم عاطی رنگ عوض میکرد 

😂😂😂😂😂😂😂😂😂

تا آخر روز کلی بلا سرمون اومد 






خلاصه اینم اولین خاطره دوازدهم کامنت فراموش نشه