بعد از دو سال شهامت دارم:)

مدت هاست که داستان مینویسم 

تقریبا حدود دو یا سه سال میشه که چند داستان کامل تموم کردم 

اما هیچکدوم توقع منو براورده نکردن 

تازگیو دارم روی داستانی کار میکنم که دیوانه وار دوستش دارم.سیاه شدن کاغذم با این کلمات و جملات شجاعتی رو به من داد که برای اولین بار دوستام از نوشتنم با خبر بشن  در خودم شهامتشو دیدم که داستانمو بخونن و نظر بدن.نظرات خوب و دلگرم کننده ای بهم دادن 

تا فصل سه داستانمو نوشتم.

اما تنها بخشی از فصل اول مورد نظر دوستانم بوده 

شاید نیمی از فصل اول نزدیکی های صبح همین روز ها انتشار داده بشه 

این که چرا اون موقع چون کم تر کسی بیداره :)

خیلی دلم میخواد نظراتتون بشنوم 

داستانم قطعا ایراد های بسیاری داره ولی نظراتتون بیش تر در مورد این باشه که نوشتن به دردم میخوره یا نه.اگر اره بریم سراغ برطرف کردن مشکلات داستان اگر هم نه به این باور میرسم که نوشتن هنر هر دستی نیست من ازش محرومم:)

به هر حال این پست گذاشتم تا کمی از داستانم و نوشتم که شاید(شاید)جرعت انتشارشو پیدا کردم بدونید 

همین 

فکر کنم زیاد شد خوشحال میشم وقت بگذارید 

  • موافقین ۳ مخالفین ۰
  • نظرات [ ۴ ]
    • پنجشنبه ۲۸ تیر ۹۷

    منم این بیمارو دارم :'( خخخخخخخ

  • موافقین ۴ مخالفین ۰
  • نظرات [ ۱۷ ]
    • چهارشنبه ۲۷ تیر ۹۷

    خودتو نشون بده

    دو نفر:/ منو به صورت خواموش دنبال میکنه 

    هر کسی هستی خودتو معرفیییییییییییییی کن 

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • نظرات [ ۵ ]
    • پنجشنبه ۷ تیر ۹۷
    من محالم تو به ممکن شدنم فکر مکن
    پیوندهای روزانه