۲۵ مطلب در اسفند ۱۳۹۷ ثبت شده است

دستم خوب شده؟

بابام میگه نقاشی قنبرقلی پنج ساله از زاهدان کشیدی خخخخخخ 


کار دستی روی دستم کار خودمه.چطوره؟

  • موافقین ۴ مخالفین ۰
  • نظرات [ ۱۵ ]
    • چهارشنبه ۲۹ اسفند ۹۷

    اقایووون داداشام

    روزتون مبارک 

  • موافقین ۶ مخالفین ۰
  • نظرات [ ۱۲ ]
    • چهارشنبه ۲۹ اسفند ۹۷

    اخرین چهار شنبه سال

    همین چهار شنبه سوریه.مراقب خودتون باشید.سعی کنیم امسال صحنه دلخراشی پیش نیاد :)))

  • موافقین ۵ مخالفین ۰
  • نظرات [ ۱۰ ]
    • سه شنبه ۲۸ اسفند ۹۷

    نامه

    نامه دانش اموز به س جان حخخخخخ نمیدونم چرا اینهارو جمع میکنه:/

    من یه عالمه خندیدم خخخخخ 


    عاشق غلط املایی هاشمممممم

  • موافقین ۱ مخالفین ۰
  • نظرات [ ۱ ]
    • سه شنبه ۲۸ اسفند ۹۷

    اخرین حرف های منامنای دایی

    دارم کوله بارمو برای بهار اماده میکنم.کوله باری از ارزو ها ،برنامه ها ،هدف های جدید ،پیش رفت خوب بودن و مهربون بودن. کوله بار گذشته ام را بستم.تمام بدی هایش را جمع کردم توی چمدان و بستم.من توی فرودگاه اخر سال با دو چمدان منتظرم.منتظر اینده ای که قراره به دست من و تو ساخته بشه.برمیگیرم و از پشت شیشه به تمام این یک سال گذشته دست تکان میدهم.در عمق نگاهش 

    خاطرات میگذرت.اشنایی های جدید دلهره هایی جدید درس های جدید دوست های جدید حرف های جدید و...اما حالا همه یشان خاک گرفته اند.خانه تکانیشان که کردم همیشان نو میشوند.سالی که گذشت با لذت تمام اخرین هایم را کردم.اخرین بار سفر دو نفره گذروندم.اخرین بار شهر بازی بچگانه ترین کار هارو کردم.اخرین قدم هایم را زدم.اخرین حال ها اخرین دیوانگی هایم.حال این سال نیست که نو میشود.بلکه من.منم که برای بزرگ شدن اماده هم.این سالی است که تمام کودکی را تنها همان 97جا گذاشته ام.میخواهم پلی را بسازم.پلی که مسیر تمام زندگی ام را عوض میکند.پلی به اسم کنکور که حسابی قراره یک سال درگیرش بشم.اخرین لبخند و با یک قطره اشک به سالی که گذشت میکنم و میروم.میروم تا زندگی را بسازم.این اخرین حرف های من قبل از بزرگ شدن دختر کوچولو.یا به قول یک همبازی.اخرین حرف های من قبل از بزرگ شدن منامنای دایی خخخخخ 

  • موافقین ۳ مخالفین ۰
  • نظرات [ ۷ ]
    • يكشنبه ۲۶ اسفند ۹۷

    لطفا ببینید

    احسان 25
     سکوت محض
     :) (:
    هیوا جعفری
    محمد رضا
     *یه خانوم گل* 
    نِـل هستم :)💜 
    arya baradaran 
    دختری از جنس آرامِش :)
     صدای سکوت من 

    aysu khezerzadeh
    دانیال دهقانیان
     سیلاب (( 
    خانوم خانوما :)
     😚😍مـღـاه تــــی تــــی😍😚 
    BLUE WORLD
    مهدی خوب
     sara 2528 
    اقای رمانتیک
     حانیه ج.ی
     م . حامی
     آقای برادر ...
     پرنیآن ... 
    ــمحیــــ 🌙🌱
     00:00 :.
     یک من
     هانس شنیر
     سیدحمید مشتاقی نیا 
    وحید محمدی
     pary -m حمدان مقدم 
    بنفش 💜 
    Haa Med 
    محمد .آ 
    خاتون .. 
    علیرضا محمدزاده
     یاقوت ...
     :) لبخند
       محسن علی نژادی
     mohsen alinjadi 

    مهدی :/
     دنیای غم و اندوه
     ... Hamed Na 
    بهاردخت .. 
    پسر خاله
    mohsen kamyab 
    حسانه .... 
    ..... :) .
    دختری از دیار ی دور 
    asal8080 ... 
    مـا جــــــღــ🌻ــدہツ
    محمد روشنیان
     علامت سوال
    No body...
     م.ح. ا.خ.
    محمد زیبانویس
    👑هــَمــٰزاٰدِ نــــیلـــگــونـــــ ... 





    پ.ن:وبلاگ هایی که ادرسشون نداشتم دنبال کنم:)ممنون میشم تیک عدم ثبت سایت نزنن یا زیر همین پست نظر بزارن که من ادرسشون بردارم و دنبال کنم:))
  • موافقین ۵ مخالفین ۱
  • نظرات [ ۱۵ ]
    • پنجشنبه ۲۳ اسفند ۹۷

    اطلاعه

    تمام وبلاگ هایی که دنبال میشن قطع دنبال میخورن.غیر از افرادی که وبلاگ دنبال میکنن:)) 

    مرسی از همه 

  • موافقین ۶ مخالفین ۱
  • نظرات [ ۶ ]
    • چهارشنبه ۲۲ اسفند ۹۷

    خاله ملینا

    من شنبه و یک شنبه بچه های دهم مدرسمون کلاس امادگی داشتن و یازدهم و دوازدهم تعطیل بودیم.منم از این فرصت استفاده کردم و رفتم مدرسه س جان.قول داده بودم برای مدرسشون مجسمه خوک با خمیر گل سازی درست کنم و این دورپز اونجا بودم.روز شنبه معلم پیش دبستانی ها دیر کرده بود و من به عنوان خاله ملینا رفتم سر کلاسشون.توی کلاس دوازده تفره فقط دو نفر پسر بودن.ماهان خوشگل قلقلی و میکائیل شیطووون.وقتی خالشون اومد منم رفتم کلاس س جان و به درست کردن مجسمه مشغول شدیم.زنگ تفریح س جان پرسید خاله بودن چطوره.منم گفتم خیلی سخت و واقعا اعصابی فولاذی میخواد.گفتم میکائیل خیلی اذیت میکرد که س جان پرید وسط حرفم و گفت دخترای کلاس اول رو میکائیل کراش دارن.خخخخخخ بعد من تا دو ماه پیش که معنی کراش از یکی از بیانی ها پرسیدم.:/اخههههههه دختر هفت ساله -_-ای خداااااا منو پیاز کن 

  • موافقین ۵ مخالفین ۰
  • نظرات [ ۳ ]
    • چهارشنبه ۲۲ اسفند ۹۷

    شماره ارش پسر خاله

    امروز خونه بابابزرگم بودم.سر سفره ناهار من بودم مامان بزرگ و س جان.بابا بزرگ اومد خونه.دیدیم یه صدای زنگ از دم در داره میاد.اومده تو اشپز خونه میگه من این گوشیو پیدا کردم و گوشیه داشت زنگ میخورد.از این لمسی ها بود و بابابزرگم بلد نبود باهاش کار کته.هیچی من وصل کردم از دستم کشید خودش جواب داد.بعد بابابزرگ گیر داده با کی کار داری؟خخخخ خب هرکی اخه مگه گوشی ما هست.بعد اون اقا هم میگه با.........بابابزرگم میگه اشتباه گرفتی خخخخخ با س جان از تو اشپز خونه بال بال میزدیم مگه تو.... میشناسی که میگی اشتباه گرفتی.هیچی بعد ادرس داده قطع کرد.چند ثانیه بعد یکی دیگه زنگ زد سیو شده بود ارش پسر خاله.بعد با س میگیم بزار همون شماره قبلی زنگ زد جواب میدیم.بابابزرگم میگه وصلش کن ببینم میه خخخخخخ اخه هر کی بعد یک ساعت گیر داده گوشیتو کجا گم کردی.خلاصه امروز اینقدر پشت سر بابابزرگم دویدم تا بگم به ملت گیر نده که تو کل عمرم این حرکتو نزدم خخخخخخخخ خلاصه اینم گوشی پیدا شده و ارش پسر خاله

  • موافقین ۶ مخالفین ۰
  • نظرات [ ۱۰ ]
    • پنجشنبه ۱۶ اسفند ۹۷

    هیعی نگم برات

    یه لبخند گذشته 

    یه نگاه به اینده 

    بعدش پرواز کنی به اغوش اینده 

    و 

    ابدیت رو ملاقات کنید:) 

    خوبید؟بی فعالیتیم توجیح نمیکنم.برای تنبلیه

  • موافقین ۶ مخالفین ۰
  • نظرات [ ۱۴ ]
    • دوشنبه ۱۳ اسفند ۹۷
    من محالم تو به ممکن شدنم فکر مکن
    پیوندهای روزانه