۱۷ مطلب در دی ۱۳۹۷ ثبت شده است

از کجا میخوای بیاری خدا ؟

خدا یا پارسال با 100تومن کارم راه میوفتاد ندادی



حالا باید 300بدی کارم راه بیوفته 

از کجا میخوای جور کنی حالا؟





خخخخخ^-^

  • موافقین ۸ مخالفین ۰
  • نظرات [ ۹ ]
    • يكشنبه ۳۰ دی ۹۷

    این مواقع تجربه

    پنج شنبه میخوام با دوستام برم کافی شاپ 

    چطور بابامو راضی کنم؟

  • موافقین ۱ مخالفین ۰
  • نظرات [ ۵ ]
    • شنبه ۲۹ دی ۹۷

    شعر طوری

    سکوت بعضی ادم ها در زندگی 

    میشد فریاد بغض دیگری 

    ناگهان حنجره ها باز میشوند 

    قهقه های گلو تار میشوند 

    بغض سنگین غریبه 

    از ان یار تمام قد نارقیبه 

    می کشد تا پای دار 

    میکشد از بغض سنگین ایبار 



    پ.ن :فکر نمیکردم افلاین بودنم طول بکشه ولی داریم خونمون جابه جا میکنم درگیرم :)از اون وقت امتحان بود حالا اسباب کشی

  • موافقین ۳ مخالفین ۰
  • نظرات [ ۷ ]
    • جمعه ۲۸ دی ۹۷

    اقا عرفان

    توی این ایام امتحان ها یکی از وبلاگر ها وقتشو گرفتم و زحمت کشید قالب ویرایش کردند.

    مرسی از طراح قالب(سادیس)

    و یک عالمه مرسییییی به اقا عرفان (دنیای کامپیوتر )خیلی لطف کردن و قالب ویرایش کردند و چند بار هم این ماجرا تکرار شد.


    اینجا وبلاگ اقا عرفان 

    حتمااااا دنبالش کنید 


    لینک 

  • موافقین ۳ مخالفین ۰
  • نظرات [ ۴ ]
    • پنجشنبه ۲۰ دی ۹۷

    عروسی دیشب (یا موقت یا رمز دار)

    دیشب عروسی دعوت بودیم.عروس خوشمل هم دوست من و س جان میشد.هم فامیل بود و هم همسایه مادر بزرگم.یعنی نسبتی نبود نداشته باشیم.

    من مثل امروز امتحان ادبیات داشتم.تا دوازده ظهر خوندم و بعد یواش یواش اماده شدم.اتفاقات پله پله میگم 

    اول لباسم:پیام دادم بابام میگه بابا لباسمو از خشکشویی بگید.جواب داده اشتباه پیام دادی:/سی بارررر شمارشو خوندم و دیدم درسته.بعد شب اومده میگم مگه من به تو پیام ندادم ؟میگه چرا.میگم پس چیه میگی اشتباه ؟میگه اشتباهی به من گفتی برم خشکشویی :/

    من:|

    باباD:

    من-_-

    باباD:

    هیچی دست اخر با س جان رفتم گرفتم.

    ارایش:رفتیم دنبال یکی دیگه و سه تایی رفتیم خونه مامان بزرگ.دوش گرفتم و با س رفتیم تو اتاقکه اماده بشیم.من کرم زدم مامان پارمیس اومده میگه عشقمممم عزیزممم نفس عمه بیا موهامو اتو بکش رفتم تموم شده دیگه وقت نبود خودم ارایش کنم(من کلا بلد نیستم ارایش کنم و خیلی بد اینکارو میکنم و از ارایش متنفرم.وخیلی هم زمان میبره )اینم شد بهونه که س جان منو ارایش کنه.موهامو هم گزاشتم به عهده مامان پارمیس.در اخرینننننن زمان من اماده شدم.

    اونجا:"نوشتم ولی پاکیدم نپرسید چرا"

    رقص:اولین عروسی بود که رقصیدم-_-خخخخخ نپرسید چرا.

    گیفت :گیف عروس خانوم که خودم کمکشون بودم کاکتوس بود 

    اخر شب:اخر عروسی بعد شام گفتن مردونه بیاد اینور توی زنونه.من و س جان هم رفتیم اماده شدیم که بریم خونه قبل از اینکه قاطی بشه.کاکام پیام داد گفت نریم حالا گفتم و بقیه موافقت کردن.خلاصه کاکام اومد تو زنونه رفت وسط خخخخخخخخخخخ مامان پارمیس بهم گفت باباتو نگاه هر چی پسره اومده اینور اونا اونجا نشستن.س پرید وسط حرفش خخخخ گفت پیش م(کاکام)هست حخخخخخ بابام بابای من بابای من خخخخخ هنوز هنگم.هیچی منم با خشمی بسیار رفتم وسط پیست رقص زدم رو شونه بابام با اخم نگاش کردم خخخخ باهاش رقصیدم هههههههههههههههه س جان و نامزدش و کاکام و پارمیس و داداش نیومدش و والدین با مانتو گوشه میدستیدیم و من گاهی قر ریز میومدم خخخخخخخخ 

    ساعت سه رسیدیم خونه 

    صبح:از سه که اومدیم خونه تا ساعت شش و نیم درس خوند تا هشت خوابیدم و هشت و ربع رفتم برای امتحان :)) 

  • موافقین ۳ مخالفین ۰
  • نظرات [ ۴ ]
    • پنجشنبه ۲۰ دی ۹۷

    و من درس میخوانم


  • موافقین ۴ مخالفین ۰
  • نظرات [ ۱ ]
    • پنجشنبه ۲۰ دی ۹۷

    وبلاگی های دوستانه

    داشتم دنبال کننده هامو نگاه میکردم و وبلاگ های که دنبال میکنم.چه دوست هایی پیدا کردیم.و چه راحت از اینجا دل کندن.به یادتونم.

    میخوام یه لیست از کسایی که وبلاگمو دنبال میکنن بزارم و هر کسی خواست بگه زیر همین پست تا از خصوصیاتش بنویسم.دوستایی هم که رفتن تا جایی که ذهن یاری کنه مینویسم.

    اگر دوست داشتید در موردتون بنویسم بگید.چون دوست ندارم بی اجازه باشه.

    دلم براتون تنگولیده وبلاگی ها.

  • موافقین ۶ مخالفین ۰
  • نظرات [ ۹ ]
    • چهارشنبه ۱۹ دی ۹۷

    رابطه چهار و کیش:)))

    جنس بعضی رابطه ها واقعا همینطوره 

    این فقط یه شوخیه 

    ولی خیلی خوب معنی رابطه هارو شرح میده

  • موافقین ۷ مخالفین ۰
  • نظرات [ ۸ ]
    • يكشنبه ۱۶ دی ۹۷

    فقط یدونه اجازه دارید

  • موافقین ۴ مخالفین ۰
  • نظرات [ ۱۳ ]
    • جمعه ۱۴ دی ۹۷

    دپرس

    لعنت به من مغرور 

    راست میگفت 

    به خاطر غرورم 

    یه روزی میرسه 

    که کسی کنارم نیست 

  • موافقین ۷ مخالفین ۰
  • نظرات [ ۸ ]
    • پنجشنبه ۱۳ دی ۹۷
    من محالم تو به ممکن شدنم فکر مکن
    پیوندهای روزانه