شبیه ادمیم که دارن شکنجش میکنن که به کاری ک حتی ازش خبر نداره اعتراف کنه.

انگار وسط شکنجه کل بدنش پخته شده 

اما داره به هر جرمی ک توی ذهنش میاد اعتراف میکنه.ب کارایی ک نکرده.

حاضره پروندش به اعدام برسونه 

میدونه اگه ولش کنن از درد شکنجه به صبح نمیرسه 

اما باز امیدواره و داره تلاش میکنه 

همینقدر خسته.