من این شکلیم که توی شب ساعت ۱۲
یکی از دوستام عکس کفش جدیدش فرستاده و من باید دربارش نظر بدم
اون یکی از خونه زده بیرون و داره پشت فرمون گریه میکنه
اون یکی داره برام عکس لاک میفرسته تا کمکش کنم انتخاب کنه
و اخری هم داره از بی خوابیش برام میگه
این وسط هم رلم چون صبح ی پیام برا بقیه فرستادم رلم توش نبوده اعلام ناراحتی میکنه
منم که مجبورم از پیش خانواده بدون لبخندی با صفحه گوشی و یا ظاهر اشفته بیام ب طرف اتاقم و در همین مسیر باید جواب بدم چرا دارم میرم تو اتایمو ...
باید خودم تو این گرما زیر پتو حبس کنم که ی موقع اشکهایی که به پهنای صورت دارم میریزم کسی نبینه
به ملافه چنگ میزنم
توی بالشتم جیغ میزنم
و هر نفس کشیدن از خدا کمک میخوام
در همین هین
دارم از کفش دوستم تعریف میکنم
اون یکی برمیگردونم خونه
تو انتخاب لاک به اون یکی کمک میکنم
علت بی خوابی اون یکی میپرسم
و منت رلم که دیگ الان قهر کرده میکشم
همه این ها امشب رخ داد.و من هرگز فراموش نمیکنم که هیپکس حال من نپرسید...
۲۲/۴/۱۴۰۱