سر زدن به اینجا مثل برگشتن به خونه رو داره
مثل یه دور همی قدیمی خونه مامان بزرگ
کامنت های قدیم میخوندم اون آبجی های که نوشتید و خوندم قشنگ ترین حس دنیا برام بود
دیشب داشتم میگفتم از یه جایی خودم گم کردم
دیگه خودم دوست نداشتم
به بار ی نفر بهم گفت طوری با خودت رفتار میکنی انگار رو خودت کراشی
الآنم همون کار میکنما اما حسش فرق داره
مثل یه زن و شوهر که بعد ۵۰ سال هنوز برا هم گل میخرن اما دیگه از سر عادت و زندگیه اون دوست داشتن و شوق دوران نامزدی ندارع
رابطه الان من یا خودمم همینه
تازگیا هر چی فکر کردم از کجا رسیدم به اینجا که اینقدر همه چیز عوض شد
من فقط اشتباه کردم
اشتباه های کوچیکی که برا درست کردنش اشتباه بزرگ تری کردم
الان وسط کلی سختی گیر کردم
میترسم باز کاری بکنم ک اشتباه
از دست و پا زدن خسته شدم
امشب که برگشتم اینجا حس کردم اشتباه اولم رفتن از اینجا بود
اگه اینجا بودم الان تک تک دوستام داشتم
هرجا نمیتونستم تصمیم بگیرم میومدم براتون تعریف میکردم شما هم کمک میکردید
یه چیز جالب دیگه وقتی اومدم وبلاگ بار کردم کلی پیام خصوصی از بعضیا داشتم که حالم پرسیدن ❤️
مرسی که باعث شدین سکوتم تموم بشه و بتونم بنویسم
خیلی دوستون دارم