صبح بی تو رنگ بعد از ظهر یک ادینه دارد
بی تو حتی مهربانی حالتی از کینه دارد
بی تو میگویند تعطیل است کار عشق بازی
عشق اما کی خبر از شنبه و ادینه دارد
جغد بر ویرانه میخواند به انکار تو اما
خاک این ویرانه ها بویی از ان گنجینه دارد
خواستم از رنجش دوری بگویم,یادم امد
عشق با ازار خویشاوندی دیرینه دارد
در هوای عاشقان پر میکشد با بی قراری
ان کبوتر چاهی زخمی که او در سینه دارد
ناگهان قفل بزرگ تیرگی را میگشاید
ان که در دستش کلید شهر پر ایینه دارد
قیصر امین پور
پ.ن:دارم شعر ادبیات حفظ میکنم.خوشمان امد گفتیم شما اندکی فیض ببرید:)