دارم کوله بارمو برای بهار اماده میکنم.کوله باری از ارزو ها ،برنامه ها ،هدف های جدید ،پیش رفت خوب بودن و مهربون بودن. کوله بار گذشته ام را بستم.تمام بدی هایش را جمع کردم توی چمدان و بستم.من توی فرودگاه اخر سال با دو چمدان منتظرم.منتظر اینده ای که قراره به دست من و تو ساخته بشه.برمیگیرم و از پشت شیشه به تمام این یک سال گذشته دست تکان میدهم.در عمق نگاهش
خاطرات میگذرت.اشنایی های جدید دلهره هایی جدید درس های جدید دوست های جدید حرف های جدید و...اما حالا همه یشان خاک گرفته اند.خانه تکانیشان که کردم همیشان نو میشوند.سالی که گذشت با لذت تمام اخرین هایم را کردم.اخرین بار سفر دو نفره گذروندم.اخرین بار شهر بازی بچگانه ترین کار هارو کردم.اخرین قدم هایم را زدم.اخرین حال ها اخرین دیوانگی هایم.حال این سال نیست که نو میشود.بلکه من.منم که برای بزرگ شدن اماده هم.این سالی است که تمام کودکی را تنها همان 97جا گذاشته ام.میخواهم پلی را بسازم.پلی که مسیر تمام زندگی ام را عوض میکند.پلی به اسم کنکور که حسابی قراره یک سال درگیرش بشم.اخرین لبخند و با یک قطره اشک به سالی که گذشت میکنم و میروم.میروم تا زندگی را بسازم.این اخرین حرف های من قبل از بزرگ شدن دختر کوچولو.یا به قول یک همبازی.اخرین حرف های من قبل از بزرگ شدن منامنای دایی خخخخخ