- چهارشنبه ۲۱ شهریور ۹۷
اگر بیهوش نشدم یه عالمه عکس پدر دختری میزارم :)
اقا بگید کجا و چی و اینا قبول شدید
تبریک بگم برههههههه:)))
چقدر خوشحالم براتون
ولی نمیدونم چرا استرس گرفتم
کاش داداشیم هم نتایج خبر میداد:(
:)
به هر حال شما چیکار کردید؟
به خانه میرسم.روی تخت دراز میکشم و سرم را میان بالشت فرو میکنم با تمام توانم داد میزنم
فریاد هایم میان اشک چشمانم غرق میشوند.
نا ارامم.اشوب.غوغا.طوفان.
شب پدر با اخم من روبه رو میشود
اخم دختری که دنیایش را به اتش کشیده
اخم دختری که برای مردنش جان میدهد
تمام واقعیت را فریاد میزنم
چقدر بی انصاف بود.
حرف هایم تمام میشوند
فریاد هایم پایین می ایند.
ناگهان سیلی پدر قدمی مرا به نفس های اخرم نزدیک تر میکند
تنها میگوید که من تورا این گونه بزرگ نکردم
وارد اتاقم میشوم
تمام حرسم را برسر درب اتاق خالی میکنم تاوان اعصبانت و خشمم را لرزش پنجره های خانه پس میدهند که به لرزه در می ایند
تمام وسایل روی میز را روی زمین پخش میکنم
عطری که از داشبور ماشبن پوریا برداشتم گوشه ی اتاق می افتد
چقدر درد دارد زندگی ام
پوریا برای من ازدواج کرده بود.
امیر عاشق دوساله ام بود.
چقدر دلم دلتنگی امیر را داشت.چقدر دلم برای خنده ی چشم پوریا تنگ شده بود.چقدر دلم برای قلبم میسخوت.
چقدر عوضی بودند.
پوریا را دوست نداشتم.هیچ دوستش نداشتم.به راحتی از چشمم افتاد.
اما امیر تنها دلیل نفس کشیدنم شده بود.تنها مردی که هنوز پیش چشمانم نامرد نشده بود.
تنها راهی برای فرار کردن
برای فرار از ازدواج اجباریم.
اجبار …
اجبار…
اجبار…
و مرگ …
اولین خرابکاری رو کردیم.
گلدون مامان بزرگ زدیم شکوندیم.بقایایش را هم دور ریختیم .
حالا هم با ادب با گوشی هامون ور میریم
از فرصت استفاده کنم عکس خوش خواب بزارم
برای یک شام فقط رفتم خرید.مغزم داره سوت میکشه.
اومدم یه شل نوشابه برداشتم فروشنده بهم میکه بیش تر از دوتا نمی تونم بهتون بدم:/
خمیر دندون چیه مگه؟بهم میگه دوتا بیشتر نمیشه:/
اوففففف
یعنی تا خود خونه با تمام خواهر و مادرای مسولین کار داشتم
توی فروشگاه یه خانوم اومده برای بچه کوچیک پوشک بچه بگیره
قیمتشو که دیدم چشمام از تعجب گرد شد
اخه 140,000 تومان
اوفففف
خدایا نسلمون منقرض کن
الهی امین