مرد و مردونه راست بگید ببینم

یه چیز میپرسم بی تعارف بگید 

لطفا ناشناس  

من رو اعصابم ؟ 

این حس دارم که خیلی رو مخم 

این که من واسه خودم زندگی میکنم کاری نداشته باشم و اینا باشه قبول 

ولی جدی رو اعصابم ؟؟؟؟؟

  • موافقین ۲ مخالفین ۰
  • نظرات [ ۲ ]
    • سه شنبه ۶ آذر ۹۷

    از روز در شب نوشت

    +امروز با یکی اشنا شدم فامیلیش دلبر پور بود خخخخخخ از موقعی که خودشو معرفی کرد اهنگ (دلبرم دلبر خانه خرابم کرد)افتاده سر زبونم






    +اقا امروز عصر از ساعت پنج با س جان از خونه زدیم بیرون پمپ بنزین یه نیم ساعتی شد و رفتیم دنبال جای پارک.مگه پیدا میشد.خلاصه مزون عروس برو ارایشگاه کفاشی پارچه فروشی طلا فروشی و دست اخر هم شام.خلاصه کفش فولادی میخواست برا امروز 




    +با اجازتون مادر بزرگ خونمونه منم از نت اون استفاده میکنم 

    حالا همه با هم 

    دلبرم دلبر خانه خرابم کرد 

    خخخخخخ 





    +داشتیم برا خرید قدم میزدیم یه خامون میخواست از یه نغازه پیرهن بدزده.هیچی مردم هم شلوغ کرده بودن.زنگ زده بودن پلیس.اول اینکه کار درستی نیست ایستادن و تماشا کردن (واقعا مردم بی شعوری داریم هنوز فرهنگ تماشی براشون جا نیوفتاده)جمله ای بود که من به س ولی با صدای بلد میان افراد گفتم.یه جوری به در گفتم دیوار ها بشنون.بعد هم به اون مغازه دار.اخه برادر اگر این لازم نداشت دست به همچین کاری نمیزد.نیاز به پلیس نیست.ازش میگرفتی از مغازه بیرونش میکردی این همه بگیر و ببند چیه دیگه.حالا جالب اینجاست مغازه مردونه بود.یعنی این خانوم پیرهن مردونه برداشته بود و برای خودش نمیخواسته.

    فقط بگم ضد حالی بدی بود رفتار هاشون 






    +خدا خدا خدا.رفتم وسایل طراحی ناخون و یک عالمه لاک از شهر لاک گرفتم اینقدر ذوق کردمممممم 





    +شبتون خوش;)

  • موافقین ۱ مخالفین ۰
  • نظرات [ ۲ ]
    • سه شنبه ۶ آذر ۹۷

    رمز دار فقط به دلیل انرژی منفی بودن

    برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
    • يكشنبه ۴ آذر ۹۷

    مغز پیر

    شدیم 

    یه سری جوون 

    که توی مغزمون خونه سالمندانه 

    بی حوصله 

    خسته 

    ناراحت

  • موافقین ۴ مخالفین ۰
  • نظرات [ ۷ ]
    • يكشنبه ۴ آذر ۹۷

    قصه ای از زبان غاز ها

    قصه ی قدم زدن عاشقانه از دهان پسرک عاشق تازه لایق شنیدن میشود.همان قصه ی شب بارانی.همان چند دوست دیوانه.قصه ای که نه از سر خیال و مستی از سر مجنونی به دنیا میاید.اینبار شاید گونه ای دیگری از عشق.شاید فراتر از عشق بالاتر از جامعه و فراتر از تلخی خیانت و...


    نویسنده داستان دو شخص:) 


    "مجنون"

  • موافقین ۳ مخالفین ۰
  • نظرات [ ۲ ]
    • يكشنبه ۴ آذر ۹۷

    دور دور بارونی میخوام :(

    هوا بارونی 

    نمایشگاه کتاب 

    امتحان حسابان فردا 

    بابا سر کار 

    دوستام چرا یکی برنامه دور دور نمیریزه بگه بابام بیاد منو ببرههههههههههههههههههههههههههه

  • موافقین ۳ مخالفین ۰
  • نظرات [ ۱۱ ]
    • يكشنبه ۴ آذر ۹۷

    من با این همه ستاره روشن چه کنم؟


  • موافقین ۳ مخالفین ۰
  • نظرات [ ۸ ]
    • شنبه ۳ آذر ۹۷

    کی گفته روز پسر نداریم؟خیلی هم داریم.’’روز پسر مبارک’’

    👑👑

    روز پسر مبارک 👏🏼🎂👏


    ❤️ 1 آذر تو تقویم هخامنشی روز پسره ❤️

    ﺭﻭﺯ ﭘﺴﺮ ﻣﺒﺎﺭک

    بابایی های اینده

    سلطان غرورا 

    تکیه گاهای محکم 💪🏼


    غیرتیای خواستنی 

    گُل پسـرا 

    که دنیاشون 

    پر از پیراهن و شلواره 

    پر از کتونی و کالج و ادکلن 


    عاشقان سیب زمینی سرخ کرده 😜

    عشق ماشینا

    آهنگ گوش دادنای نصف شب تو اتوبان 


    با معرفتای عالم


     روزتون مبارک پسرای گل


    ••●❥

  • موافقین ۶ مخالفین ۰
  • نظرات [ ۲۵ ]
    • پنجشنبه ۱ آذر ۹۷

    اگر پسر بودم

    من توی خانواده ای بزرگ شدم که پسر بودن مزیت های خیلی بیش تری تا دختر داره.از حق نگذریم هیچ کدوم از اعضای خانواده بین من و بقیه نوه های پسر فرقی نذاشتن و نمیزارن .شاید عزیز تر هم بودم.اما همه این ها به خاطر تک پسری پدرمه.

    شاید اگه پسر عمو داشتم همه چیز فرق میکرد.شاید اگر پسر بودم دیگه بابام نگران ایندم نبود.شاید اگر پسر بودم توی این سن میتونستم کمی از بار زندگی از دوش پدر بردارم.شاید اگر پسر بودم ساعت های بیش تری با بابام میگذروندم.شاید اگه پسر بودم برای ورود به ورزشگاه نیازی به گزینش نداشتم.شاید اگه پسر بودم نگرانی جلو و عقب بودن شالم نمیکردم.شاید اگه پسر بودم مجبور نبودم ایندم روی شونه های پدرم بسازم و تموم بار زندگی من به دست پدر نبود.شاید اگه پسر بودم اسیب اجتماعی فرزند طلاق حس نمیکردم.شاید اگه پسر بودم ساعت های با دوستام بیرون میرفتم و وجب به وجب شهر میگشتم.شاید اگه پسر بودم نیاز نبود بابام برای چند ساعت کلاس از اون سر شهر بیاد این سر شهر.شاید اگه پسر بودم نیاز نبود صدای خنده هام کنترل کنم.شاید اگر پسر بودم اخرین بچه پسر میشدم و به قول مامان بزرگم نسلمون ادامه داشت.شاید اگه پسر بودم نبود مادر حس نمیکردم.شاید اگه پسر بودم میتونستم شاد تر باشم.

    اما من همه این ها میفروشم به امشب 

    امشب که من و پدر و پدر بزرگ سه تایی رفتیم بیرون و من بی توجه به نگاه دیگران بچه ای شدم و بچگی کردم.

    تمام پسرانه های دنیایی خیالی ام فدای ان لحظه ای که به خاطر رفتارم پدر بزرگم رو کرد به من و گفت 

    خیلی خوشحالم که بابات یه دختر داره که یک تار موش به تموم مرد ها ارزش داره.

    پس من یک دخترم :)

  • موافقین ۷ مخالفین ۱
  • نظرات [ ۹ ]
    • چهارشنبه ۳۰ آبان ۹۷

    مزیت درس خواندن

    دلم عجیب گرفته ولی مجبورم توجهی نکنم.چون سامری زبان باید حفظ کنم.تمرین امار بنویسم.امار حسابی بخونم چون فردا امتحان دارم.هندسه باید بخونم چون  نخونیم بدبختیم.ادبیات هم باید بخونم امتحان دارم.

    پس خیلی ریلکس به درسم میرسم.چون وقت لوس بازی ندارم.

    یکم انرژی بدید برم بخونم 

  • موافقین ۶ مخالفین ۰
  • نظرات [ ۱۰ ]
    • چهارشنبه ۳۰ آبان ۹۷
    من محالم تو به ممکن شدنم فکر مکن
    پیوندهای روزانه